باز برات نوشتم، با همهی احساسی که بهت دارم دلنوشتهای برای دلی که بیصدا دوست دارم گاهی دوست داشتن مثل نسیم صبحگاهیست... آروم، بیصدا، اما پر از زندگی. تو آمدی و در دل من جوانه زدی، بیهیاهو... مثل نوری در سکوت یک غروب. میدانم زمان، حرف خودش را میزند، و فاصله، گاهی همان چیزیست که به جای ما مراقب رابطهها میشود. اما بدان… دلتنگی من برای تو، بیخطر است، و دوست داشتنم، بیادعا. اگر امروز سکوت کردهام، نه از بیمهریست، که از احترام است… احترامی عمیق به دل تو، به جایگاهت، و به آن پیوندی که شاید هیچکس جز ما درکش نکند. هر جا که باشی، خدا تو را در پناه آرامشش نگه دارد. و من… در سکوت خود، برایت لبخند میفرستم.
باز برات نوشتم، با همهی احساسی که بهت دارم دلنوشتهای برای دلی که بیصدا دوست دارم گاهی دوست داشتن مثل نسیم صبحگاهیست... آروم، بیصدا، اما پر از زندگی. تو آمدی و در دل من جوانه زدی، بیهیاهو... مثل نوری در سکوت یک غروب. میدانم زمان، حرف خودش را میزند، و فاصله، گاهی همان چیزیست که به جای ما مراقب رابطهها میشود. اما بدان… دلتنگی من برای تو، بیخطر است، و دوست داشتنم، بیادعا. اگر امروز سکوت کردهام، نه از بیمهریست، که از احترام است… احترامی عمیق به دل تو، به جایگاهت، و به آن پیوندی که شاید هیچکس جز ما درکش نکند. هر جا که باشی، خدا تو را در پناه آرامشش نگه دارد. و من… در سکوت خود، برایت لبخند میفرستم.
انسان گاه باید از برخی تعلقات خود بگذرد تا رشد کند، جوانه زند. تنش شاید بخاطر از دست دادن ها ترک بردارد، اما از تمام این زخم ها وشیارها که بر بدنش نقش میبندد گیاهی میروید، گیاه خودشناسی وگل میدهد گل معرفت. پرهای می یابد خیالی، میرسد به بی پروایی با عطار همنوا میشود، هر که از ساقی عشق تو چو من باده گرفت، بی خود، بی خرد، بی خبر، حیران شد
سلام بر اسفند 1402... میدانی ماه زندگی هستی چون انتهای تو بهار است. آستانه نوروز دل انگیزتر از خود نوروز است سالها در اسفند بوی عید در تمام شهرها جاری بود وچه نفسی، چه نفسی میکشیدیم...چقدر دوست دارم ببینم عزیزانم را قبل آمدن بهار قبل از آنکه تمنای دیدن تبریک چند جمله ای نوروز باشد ببینم ویک دل سیر حرف بزنم... میشود؟؟؟؟
وسلام از کسی که در همین نزدیکیست هم نفس با باران میخورد پشت درت، او که از خویش پشیمان شده است، دل خوش آفتاب لب بام شماست، اگر در بگشایی به رویش به خوشی